داستان یک چریکِ مبارز با ۲۴ شناسنامه
تاریخ انتشار: ۲ شهریور ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۲۹۰۰۱۵۶
به گزارش خبرنگار حوزه احزاب و تشکلهای گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان؛ تاریخ انقلاب اسلامی پر است از فراز و نشیب های فراوان و شهدایی که همه کار کردند تا انقلاب به پیروزی برسد. از مبارزه فرهنگی گرفته تا مبارزه مسلحانه و بسیاری از فعالیتهای دیگر. یکی از همین شهدا سید علی اندرزگو است. در اوج نوجوانی یعنی سن ۱۲ سالگی کمک خرج خانواده شده بود؛ روزها مشغول نجاری بود و شبها درس و مشق را ادامه میداد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در آن زمانها ساواک به شدت دنبال او بود زیرا تبدیل به کابوسی برای این سازمان شده بود؛ از همین رو نیز راهی تهران شد و در محله چیذر خانهای کرایه کرد و حوزه علمیه چیذر را محور اصلی فعالیت خود قرار داد. سال ۱۳۴۹ بود که ازدواج کرد اما نه با نام اصلی خودش بلکه با نام «شیخ عباس تهرانی» .
اسم اصلی من سیدعلی اندرزگوستهمسر این شهید بزرگوار درباره او گفته است که «در خانهمان یک کمد داشتیم که سید علی مدام در آنرا قفل می کرد. گاهی خیلی تند می آمد و بهطوری که من متوجه نشوم، چیزهایی داخل آن می گذاشت یا برمی داشت و درش را قفل می کرد. وقتی می پرسیدم داخل این کمد چیست؟ می گفت: "امانات و وسایل مردم است که نمی خواهم کسی به آنها دست بزند. "
یکی از روزها جوانی به خانه مان آمد. چیز غیرعادیای نبود. می آمدند و می رفتند. او و آقاسید باهم در اتاقی بودند و من در اتاق دیگر. مهدی پسرمان را - که آنزمان دوماهه بود – نگهداری می کردم. ناگهان صدای شلیک گلوله از اتاق آنها بهگوش رسید. آقا سراسیمه پرید بیرون اتاق و آمد طرف من و مهدی. دستپاچه گفت: شما و مهدی که نترسیدید؟ گفتم: نه؛ مگر چی شده؟ گفت: چیزی نبود، این دستگاه ضبط صوت خراب شده، یکدفعه صدا داد. بعدها فهمیدم که آن جوان برای دیدن آموزش کار با سلاح آنجا بوده که درحین تمرین، گلولهای از اسلحهی کلت درمی رود و به ضبطصوت می خورد.
از بد حادثه بود که یکی از دوستانش در سال ۱۳۵۱ زیر شکنجه سخت ساواک دوام نیاورد و به ارتباطش با او اعتراف کرد؛ برای همین این شهید بزرگوار از چیذر عازم قم شد، بعد هم به تهران ، مشهد و از آنجا هم به زابل و افغانستان رفت و بعد از یک ماه با تغییر چهره به کشور بازگشت، شهید علاوه بر تغییر چهره گذرنامههای متعدد و ۲۴ شناسنامه هم داشته است. همسر سیدعلی در این باره خاطره ای نقل کرده و گفته است که "همسر من اسم اصلی و کار مرا نمیداند. رو کرد به من و گفت: اسم اصلی من سیدعلی اندرزگوست، تیرخلاص را به حسنعلی منصور، من زدهام و از سال ۴۳ تا حالا فراری هستم .
بدن ما به آتش جهنم هم نمیسوزدشهید اندرزگو بعد از مدتی به نجف رفت و با امام خمینی ملاقات داشت، بعد هم دو ماه در سوریه و لبنان به سر برد و در لبنان دورههای فشرده آموزش نظامی را سپری کرد.
سیدعلی اندرزگو، هنگام افطار روز ۱۹ رمضان ۱۳۵۷ وقتی درحال رفتن به منزل یکی از دوستانش بود تحت محاصره ساواک قرارگرفت؛ مأموران ابتدا او را از ناحیه پا زخمی کردند. در این فرصت، اندرزگو که نقش بر زمین شده بود، با خوردن کاغذهای حاوی شماره تلفن دوستان و نزدیکانش و آغشته کردن بقیه مدارک به خون خود و نابود کردن آنها، مانع از آن شد که نشانی کسی به دست ساواک بیفتد و اینگونه با زبان روزه به شهادت رسید.
سید مهدی اندرزگو فرزند شهید دراین باره گفته که زمانی که امام خمینی (ره) در روز ۱۲ بهمن وارد شدند در مدرسه رفاه از اطرافیان خواستند که خانواده شهید اندرزگو را بیاورید تا من ببینم که ما از مشهد توسط نمایندگان امام به خدمت ایشان رسیدیم که همان موقع امام خبر شهادت ایشان را به ما دادند و فرمودند همان شب برای من تلگراف شد که این یار دیرین به درجه رفیع شهادت رسیده است و امام خیلی ناراحت بودند چرا که میگفتند ایشان نیروی بسیار با اطلاعی بودند و تجربه بسیار خوبی داشتند که در مسیر انقلاب خیلی مفید بود.»
همسر این شهید بزرگوار پس از شهادت او در نقل خاطرهای گفته است که «یکدفعه کارتر با همسرش به ایران آمده بود، شهید نشسته بود و تلویزیون نگاه میکرد؛ گفتم: آقا! برای این قضیه هیچکار نکردی؟! (چون گفته بود ۶ ماه میخواهم زحمت بکشم و ان شاءالله پهلوی را از بین ببرم) گفتم پس چه شد؟ چرا راهی پیدا نمیکنی؟ باز دوباره امریکاییها به ایران آمدند!
گفت: پهلوی یا به دست من یا با خون من از بین میرود! بعد از آتش قلیان یک ذغال سرخ برداشت و روی دست گرفت، گفت حفظ دین برای مردم در آخرالزمان مثل تحمل کردن آتش این ذغال میماند! قشنگ کف دستش بود؛ گفتم: آقا! دستت نمیسوزد؟ گفت بدن ما به آتش جهنم هم نمیسوزد.
بعد گفت دو سال اول انقلاب همه ملت ایران مورد امتحان خدا قرار میگیرند و بعد از دو سال سید علی نامی میآید رئیسجمهور میشود. من گفتم: سید علی خودت هستی دیگر؟ خودت میخواهی رئیس جمهور بشوی؟! گفت آنموقع من نیستم، آن موقع کس دیگری است میآید رئیس جمهور میشود.»
حالا مدت ها از شهادت این شهید بزرگوار که به سبب اقامتش در شهرهای مختلف به عدم امکان تماس با خانواده اش به «چریک تنهای انقلاب» لقب گرفته بود میگذرد؛ هر سال نام و یاد او گرامی داشته میشود اما از اعضای ساواک و رژیمی که او را به شهادت رساند هیچ خبری نیست و بی شک نامی را که خداوند پر آوازه قرار دهد هیچ کس نمیتواند از یادها ببرد؛ یادش گرامی و راهش پر رهرو.
انتهای پیام/
منبع: باشگاه خبرنگاران
کلیدواژه: شهید اندرزگو انقلاب اسلامی شهید بزرگوار علی اندرزگو سید علی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۲۹۰۰۱۵۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
غزه؛ محور مقاومت در ادبیات فارسی
به گزارش خبرنگار حوزه استان های خبرگزاری تقریب، متن یادداشت به شرح زیر است:
ادبیات پایداری بهعنوان نمود احساسی و عاطفی نهضتهای اسلامی و جریانها و گروههای مقاومت در ایران و کشورهای اسلامی بهویژه خاورمیانه و خاصه فلسطین اشغالی و لبنان که امروزه مرکزیت پویای آن را در نوار غزه میشناسیم، همواره مطرح و جریانساز بوده و هست و اکنون با گذشت دهههای متمادی از عمر گروههای مقاومت در سرزمینهای اشغالی، غزه، بهعنوان محور مقاومت در این بخش از جغرافیای جهان اسلام شناخته میشود که سهم قابل توجهی در تولید آثار ادبی دارد.
با نگاهیگذرا به ادبیات معاصر فارسی که در دهههای اخیر توسط شاعران، نویسندگان، محققان و پژوهشگران حوزه ادبیات تألیف و منتشر شدهاند، ردپای حماسهها و ایثارگری اعضا و وابستگان گروههای مقاومت و غزه در انواع آثار ادبی در کارنامه مؤلفان ایرانی به خوبی مشهود است.
در این میان، در بین گروههای مختلف مولفان، شاعران حضور پررنگ و نقش تعیینکنندهای نسبت به سایر ادیبان دارند. بیشترین تعداد آثار ادبی خلق شده با موضوع غزه در ادبیات معاصر ایران، در بخش شعر است که اغلب در مناسبتهای مختلف که غزه در مرکز وقایع جهان اسلام قرار داشت توسط شاعران پیشکسوت و جوان سروده شده یا شاعران در ایام دیگر ارادت خود به غزه و گروههای مقاومت را در قالب شعر بیان کردهاند. از کتابهای شاخص در این زمینه که به شعر مقاومت هم مشهور است میتوان به مجموعه شعر«حنجرههای شعلهور» به کوشش «حسین اسرافیلی»، شاعر نامآشنای معاصر اشاره کرد. کتاب حاضر گزیده شعرهای شاعران معاصر کشورمان درباره مقاومت اسلامی بهویژه مردم فلسطین است.
این کتاب یکی از پنج کتاب کنگره شعر مقاومت بینالملل اسلامی است و پیش از این کتابهایی با عناوین «واژه در سنگر»، «حنجرههای بیدار»، «خندیدن با لبان زخم» و «درخت آتش» که آنها هم مجموعه شعر شاعران معاصر ایرانی درباره مقاومت بودند، منتشر شده است. از دیگر کتابهای مهم در این بخش، اثری با عنوان «والزیتون: مجموعه شعر مقاومت» سروده «حسین شکربیگی»، شاعر ایلامی است که آثار قابلتوجهی در حوزه شعر مقاومت دارد.
حضور پررنگ شاعران ایرانی در بخش شعر مقاومت فلسطین یادآور این موضوع مهم و حیاتی است که مسئله فلسطین، مسئله شاعران کشور ما بوده است؛ شاعرانی که موضع مشخصی دارند و در برابر انگاره «ارض موعود»، فلسطین را «سرزمینی مقدس و غصبشده» میدانند.
در بخش داستان ایرانی هم موضوع فلسطین اشغالی، جریان مقاومت و غزه همواره مطرح بوده و هست و نویسندگان کشورمان آثاری را در بخشهای داستان کوتاه و رمان با این موضوع خلق و منتشر کردهاند.
شاخصترین و نخستین رمان فارسی با موضوع فلسطین بهعنوان «ریاح» اثر «جلال توکلی» نویسنده یزدی درباره نفوذ صهیونیستها در فلسطین و چگونگی اشغال این سرزمین مقدس است که پس از انتشار موردتوجه مخاطبان و محافل ادبی قرار گرفت و در جشنواره ادبی قلم زرین بهعنوان نخستین داستان بلند فارسی درباره سرزمین مقدس فلسطین موردتقدیر قرار گرفت.
ریاح، یک واژه قرآنی به معنی بادهای بشارتدهنده رحمت الهی است (سوره اعراف، آیه ۵۷) که در فضای دردناک و ناگوار داستان، سفیر امید و زندگی و بشارتدهنده پیروزی و مدد الهی است.
زمان داستان بین سالهای ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۱ میلادی اتفاق میافتد؛ در آن سالها یهودیان در ظاهر بهصورت مهاجر که از دست نازیها گریختهاند و در فلسطین که آن را «ارض موعود» مینامند، جویای کار هستند اما بهتدریج زمینهای فلسطینیها را به هر شکل ممکن تصاحب میکنند.
اگرچه وقایع کلی داستان واقعی و با استناد به مدارک موجود نوشته شده اما بهصورت نمادین در داستان اصلی که در یک مزرعه اتفاق میافتد، انعکاس مییابد، در حقیقت، مزرعه مورد اشاره، نمادی از کشور فلسطین است و هر کدام از شخصیتهای داستان، نماینده طیف خاصی از مردم آن کشور به شمار میروند.
درخت زیتونی در مزرعه و در مرکز داستان وجود دارد که سلسله حوادثی پیرامون آن بهوجود میآید.
این درخت، نمادی از تاریخ و فرهنگ غنی فلسطین است و اگرچه با دسیسه صهیونیستها از ریشه کنده میشود و به جای آن یک دکل نگهبانی قرار داده میشود ولی پس از سالها مبارزه و مقاومت مردم مظلوم فلسطین، دوباره سر از خاک بیرون میآورد و جوانه میزند.
انتهای پیام/